اعتراف میکنم...

عــ ـســ ـــ♥ـــل وبـــ

خدایا گر تو هم درد عاشقی را می کشیدی...پشیمان می شدی از اینکه عشق و آفریدی.

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ عــ ـســ ـــ♥ـــل وبـــ خوش آمد میگویم ... برای مشاهده کامل مطالب از آرشیو مطالب وبلاگ استفاده کنید.

 ***اعتراف یكی از دوستان : مامان بزرگ خدا بیامرز ما تو 95 سالگی فوت کرد .صبح روزی که مامان بزرگم فوت کرده بود همه دور جنازش نشسته بودیم و همه داشتن گریه میکردن.. جمعیتم زیاد بود ... منو داداشمم تو بغل هم داشتیم گریه میکردیم .... اشک فراوون بود و خلاصه جو گریه بود ... یهو دختر خالم که تازه رسیده بود اومد تو حیاط و با جدیت داد کشید : مامان بزرگ زود رفتی ... یهو کل خونه رفت رو هوا ...حالا خندمون قطع نمیشد

 

***اعتراف میکنم سوم دبستان که بودم یه روز معلممون مدرسه نیومد منم ظهرش رفتم در خونشون که یه کوچه بالاتر از ما بود تکلیف شبمو ازش گرفتم.چه بچه خوبیم من

 

***اعتراف میکنم بچه که بودم..جو گیر بودم نماز بخونم....بعد چادر گل منگولیمو میذاشتم مهرم میذاشتم رو به قبله وا میستادم شروع میکردم به نماز خوندن...اما جای سوره ها شعر کلاه قرمزیو می خوندم....>>>آقای راننده...آقای راننده...یالا بزن توو دنده...!!

 

***اعتراف میکنم به عنوان 1 مهندس بر جسته میخواستم دیوار رو سوراخ کنم، شک داشتم که از زیر جایی که میخوام سوراخ کنم سیم برق رد شده باشه، واسه اینکه برق نگیرتم فیوز رو قطع کردم، تازه وقتی دیدم دریل کار نمیکنه کلی غصه خوردم که دریل سوخت!!

 

***اعتراف میكنم بچه كه بودم با دختر و پسر خاله هام لباس كهنه میپوشیدیم میرفتیم گدایی با درامدش بستنی میگرفتیم كه همسایمون مارو لو داد و كتك خوردیم!!


عسل وب وبلاگی برای سرگرمی، خنده و ...

نظرات شما عزیزان:

ترلان
ساعت10:07---16 تير 1393
ﻣﻮﺭﺩ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﻋﺮﻭﺱ ﺷﺐ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﺩﻭ ﺩﻝ ﺑﻮﺩﻩ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻋﺮﻭﺱ ﺑﺸﻪ
ﯾﺎ ﭘﻮﺭﺷﻪ ﯼ ﭘﺴﺮ ﺧﺎﻟﻪ ﯼ ﺩﺍﻣﺎﺩ:|


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ سه شنبه 10 تير 1393برچسب:,

] [ 14:15 ] [ مئچان ]

[ ]